تعداد کل بازدید : 9986

  بازدید امروز : 10

صحیفه سجادیه واحادیث معصومین - درمسیرنور

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

لینک دوستان

لوگوی دوستان


 

درباره خودم

صحیفه سجادیه واحادیث معصومین - درمسیرنور
رضایزدی
بنده ای از بندگان حضرت پروردگار

 

لینک به لوگوی من

صحیفه سجادیه واحادیث معصومین - درمسیرنور

 

بایگانی

مطالب قبل

 

جستجوی سریع

 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

 

اشتراک

 

 

ایمان خود را با صدقه نگاه دارید ، و مالهاتان را با زکات دادن ، و موجهاى بلا را با دعا برانید . و از سخنان آن حضرت است به کمیل پسر زیاد نخعى [نهج البلاغه]

صحیفه سجادیه واحادیث معصومین

نویسنده:رضایزدی::: چهارشنبه 85/7/5::: ساعت 11:26 صبح

 

به نام خدا

 

                یادداشتی شتابزده برسفرپر مخاطره شمال

شایدبه جرات بتوان ادعاکرد که بزرگترین مشکل امروز ما علی الخصوص درمحیطهای اداری که مثل سرطان کشنده ای به جان آدمهاافتاده ودمارازروزگار آنهادرآورده مساله تیعیض وپارتی بازی باشد.دروزارتخانه ما این مساله به حدی است که بسیاری از کارکنان رااز دل ودماغ انداخته و انها به شدت از اوضاع جاری گلایه دارند وبه هرشکل ممکن سعی میکنند صدای اعتراض خودرا به گوشهای شنوابرسانند که البته ان چه به جایی نرسد فریاد است.

یکی از این تبعیضها که تصویر ناهنجارو کریهش دل خیلیها را به درد آورد و باعث رنجشها ، عقده ها ونابودی انگیزه های فراوان شد تبعیض فاحش دراستفاده از امکانات سیاحتی و گردشگری در فصل تابستان بود.به گونه ای که بهترین ویلاهاو سوییتها دربهترین اماکن تفریحی وسیاحتی کشور به راحتی ودر حد وفور و رایگان تنها دراختیارآن عده ای بود که یا مدیر بودند ویا نور چشم مدیران . هرکس رییس بود یا باحضرات سروسری ورابطه ای داشت در هر شهر خوش آب وهوایی که می خواست  از شمال گرفته تاجنوب کشور بهترین امکانات اقامتی دولتی را برای خودش وحتی  فک وفامیل وآشنایانش ردیف می کردند وهرکس هم که فاقد پست ریاستی، روی تملق ، زبا ن چرب ونرم و رابطه های آن چنانی بود اگر چه عنوان کارشناس ارشد راهم با خود یدک می کشید، سرش بی کلاه می ماند. او یا باید در لیست سهمیه بندی شده اداره رفاه! ثبت نام می کرد وباپرداخت هزینه های سفرسراز یک متل شلوغ دریک ساحل کثیف وپرازدحام در می آورد و یا شخصا دل به دریا می زد و شب را در هر شرایطی که پیش می امد بازن وبچه کنار خیابان می خوابید. ساختمانهای دولتی مناطق توریستی کشوردربست دراختیار مدیران و وابستگان ونورچشمی های آنها بود وبقیه را حتی به داخل صحن حیاط  این ساختمانها راه نمی داددند....

واقعا دردناک است که بعد از سالها خدمت در این وزارتخانه، درشهر غربت، حتی اجازه ندهند کلمن خودرا از اب ساختمانی که متعلق به وزارتخانه توست  پرکنی چه رسد به این که اجازه دهند برای فراراز باران ممتدی که امان همه رابریده وقیمت اتاقهای اجاره ای را سرسام آورکرده اقلادرنمازخانه شان شبی را به صبح برسانی . وچقدر دردناک تر است که با چشمان خودت ببینی درهمان جا که تورا راه نمی دهند چند ماشین مدل بالا با مسافرینی که هیبت آنان اصلا به همکاران سازمانی تو نمی خورد با نشان دادن یک تکه کاغذ درنهایت احترام وارد ساختمان می شوند تاشب را در سوییت مخصوصی که برای آنها رزرو شده البته اگر ان رابپسندنداطراق کنند!

نگهبان یکی ازاین ساختمانها به تو که با چشمهای ازحدقه درآمده  این قیافه های اجق وجق را تماشامی کنی که به چه آسانی در برویشان باز می شود، می گوید: خیلی از مهمانهای ما اصلا کارمند نیستند.سفارش شده از ما بهترانند....

واین همه را زن وبچه توهم که ان طرف خیابان توی ماشین زیر باران نا امید به انتظار نشسته اند ، می بینند و تو می مانی که به آنها چه جواب دهی. به دخترت که می گوید بابا عجب همکارایی داری وبه پسرت که می گوید:بابا چرا تو نامه نگرفتی؟ مگه به تو ازاین نامه ها نمی دادند؟....

 ودست آخر همسرت به دادت می رسد:

مقصر باباتونه بچه ها اون باید قبل از سفر نامه می گرفت ، هماهنگ می کرد وبعد به آرامی گفت : عیب نداره بابا یه شب که هزارشب نمی شه امشبو تو ماشین سر می کنیم ، راستی این جابسیج نداره بریم بسیج توکه کارت بسیجی فعال داری!!


موضوعات یادداشت



[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

©template designed by: www.persianblog.com